فاطمه کوچولو و مهمون داری
سلام دختر کوچولوم یک هفته مهمون داشت ،مامان زینب،خاله محبوبه و خاله معصومه و علی آقا نامزد خاله محبوبه برا خرید عروسی از بهشهر اومده بودند تهران. من خیلی خوشحال بودم چون هم خانوادم می دیدم هم اینکه دختر کوچولوم مجبور نبود تو این چند روز هر روز مجبور باشه بره مهدکودک آخه روزای قبل که صبح ها آمادش می کردم که ببرمش مهد دلم آتیش می گرفت چون مجبور بودم همینجور که خواب آلوده تنش لباس بپوشم و آمادش کنم فکر کنم این چند روزه که فاطمه کوچولو خونه پیش مامان زینب و خاله هاش می موند خیلی کیف می کرد.تازه یک روزم با مامانی شون رفت بازار. خاله معصومه می گفت تو بازار خیلی کیف می کرد،قربونش برم الهی. ...
نویسنده :
نسیم
16:02